تورم ناشی از فشار هزینه (Cost push Inflation)

مفهوم:

والد:

بعد:

فرزند:


لید

تورم افزایش مستمر و پایدار در سطح عمومی قیمت‌ها است که اغلب به وسیله شاخص قیمت مصرف‌کننده اندازه‌گیری می‌شود‌. از منظر خبرگان این حوزه یکی از عوامل اصلی بروز این رخداد عامل تورم ناشی از فشار هزینه است.  این امر زمانی رخ می‌دهد که عموما قیمت‌ها به واسطه افزایش در هزینه دستمزدهای مواد اولیه افزایش پیدا می‌کنند. در واقع هزینه‌های بالاتر تولید می‌توانند عرضه کل (مقدار تولید کل) در اقتصاد را کاهش دهند. از آنجائیکه تقاضا برای کالاها تغییر نکرده‌است، افزایش قیمت از ناحیه تولید به مصرف‌کنندگان منتقل می‌شود و تورم ناشی از هزینه را ایجاد می‌کند.

تعریف به حد

تورم ناشی از فشار هزینه یکی از علت‌های بروز تورم است. این نوع از تورم زمانی رخ می‌دهد که به طور کلی قیمت‌ها به واسطه افزایش در هزینه دستمزدهای مواد اولیه افزایش پیدا می‌کنند. به عبارتی افزایش در هزینه کالاهای نهاده‌ای مورد استفاده در تولید نظیرمواد خام، نیروی کار و مواردی از این دست از عوامل ایجاد تورم ناشی از فشار هزینه است.

وجوه افتراق یا شقوق مختلف

تورم افزایش مداوم و شدید قیمت‌ها است که موجب کاهش مستمر قدرت خرید یا ارزش پول می‌گردد. براساس نظر اقتصاددانان این امر می‌تواند ناشی از دلایل گوناگون، همچون تورم ناشی از فشار تقاضا، تورم ناشی از فشار هزینه و یا تئوری مقداری پول باشد. باید توجه داشت که این دلایل از هم متمایز هستند به عنوان مثال ریشه تورم ناشی از فشار هزینه، افزایش در هزینه کالاهای نهاده‌ای مورد استفاده در تولید است در حالی که براساس تئوری مقداری پول، سطح قیمت با کمیت پول در اقتصاد متناسب است و هر افزایش در عرضه پول  منجر به افزایش در سطح عمومی قیمت‌ها می‌گردد.

فهرست مطالب

مبدأ تاریخی تورم ناشی از فشار هزینه

سرمنشا اولیه نظریه تورم ناشی از فشار هزینه به جیمز استوارت (۱۷۶۷) باز می‌گردد. استوارت حداقل سه لایه کلیدی از نظریه تورم ناشی از فشار هزینه را صراحتاً بیان کرد. لایه اول، مفهوم سطح قیمت‌ها به عنوان پدیده غیرپولی است که به وسیله نیروهای مشابه، قیمت‌های انفرادی کالاهای معین را تعیین می‌کنند. با شناسایی این نیروها یعنی رقابت و هزینه، استوارت اظهار داشت که او این موضوع را به صورت یک اصل قرار داده است و این نیروها «قیمت استاندارد هر چیزی» را تعیین می‌کنند. او همچنین بیان کرد که افزایش رقابت، فروشندگان را وادار به کاهش قیمت خواهد کرد همانگونه که کاهش هزینه نیز آن را کاهش خواهد داد. دیدگاه مهم در اینجا آن است که نیروهای حقیقی، قیمت‌های انفرادی و کل را به طور مشابه تحریک می‌کنند. لایه دوم، دکترین تورم ناشی از فشار هزینه است که لایه اول را تکمیل می‌کند. در این لایه، او بیان می‌کند بخاطر این که سطح عمومی قیمت‌ها پدیده‌هایی حقیقی هستند، لذا مستقل از پول حرکت می‌کنند. این نظریه نقش پول (سکه فلزی در روزگار استوارت) را در تعیین قیمت انکار می‌کند. با انکار نقش تعیین‌کننده پول در تحریک و هدایت قیمت‌ها، او استدلال کرد که رابطه علت و معلولی در جهت مخالف از قیمت به پول (افزایش سرعت گردش) حرکت می‌کند. با فرض فرآیند دو ‌مرحله‌ای، او اظهار داشت که ابتدا هزینه و رقابت، قیمت‌ها را تعیین می‌کنند. پس از استوارت نویسندگان مختلف در طی مباحثه در خصوص محدودیت‌هایی برای بانک‌ها طی سال‌های ۱۸۲۱-۱۷۹۱، رهبر مکتب بانکداری توماس توک در دهه ۱۸۴۰، حامیان استاندارد طلا در طی مناظره نظام پولی دو فلزی در اواخر قرن نوزدهم، نظریات جی. لارنس لافلین در سال ۱۹۱۰در اثر افزایش قیمت‌ها در ایالات متحده پس از سال ۱۸۹۶، و سخنگوهای ریچز بانک در طی ابرتورم آلمان در سال ۱۹۲۳، همه به طور افراطی جز حامیان نظریه تورم ناشی از فشار هزینه بوده‌اند. اگر سن نظریه تورم ناشی از فشار هزینه حداقل به دو قرن می‌رسد، آن‌گاه دیدگاه پولی مخالف به گونه‌ای است که این نظریه‌ها را نادرست تلقی می‌کند. از اوایل دهه ۱۸۰۰ میلادی، توالی نظریه‌پردازان مقداری شامل دیوید ریکاردو، جان ویتلی، هنری تورنتون، نات ویکسل، ایروینگ فیشر، گوستاو کسل، و سایرین، نظریه مذکور را نقد کردند.

از دهه ۱۹۵۰میلادی تا دهه ۱۹۷۰میلادی، بسیاری از اقتصاددانان استدلال کردند که نیروهای فشار هزینه و به طور خاص قدرت بازاری اتحادیه‌ها نقش مهمی در توضیح نحوه امکان افزایش تورم در زمانی که اقتصاد به اشتغال کامل نرسیده داشته است به گونه‌ای که این مفهوم در رابطه مبادله بین ثبات قیمت و اشتغال کامل از منحنی فیلیپس نیز توضیح داده شد. همان طور که توبین (۱۹۶۷) در مقاله‌ای کوتاه بر «معمای دشوار» تاکید کرد و بیان داشت که تورم «نه یک پدیده ناشی از فشار تقاضاست و نه یک پدیده ناشی از هزینه و یا هر دو آن‌ها» تا این که رویکرد منحنی فیلیپس ما را وادار می‌کند تا با واقعیتی روبرو شویم که در آن هدف‌های ما برای قیمت‌ها و اشتغال در مجموع اصلاح‌پذیر نباشند. فریدمن، از طرف دیگر، استدلال می‌کرد که تورم ساختاری ناشی از فشار هزینه به مفهوم یک تورش تورمی در اشتغال کامل واقع‌بینانه نیست زیرا تنها قدرت بازاری در حال رشد، تورم ناشی از فشار هزینه را به لحاظ نظری قابل حصول می‌سازد. در سخنرانی فریدمن در سال ۱۹۶۸، عواملی که از منظر تورم ناشی نیروهای فشار هزینه نظیر قدرت اتحادیه‌ها شناسایی شدند به عنوان عوامل تعیین‌کننده نرخ طبیعی بیکاری به حساب می‌آیند در حالی که نرخ تورم ساختاری به تنهایی بستگی به مسیر سیاست پولی دارد.

مکانیزم

رویکردی که در تحلیل تورم وجود دارد فرض می‌کند که قیمت کالاها به طور اساسی توسط هزینه‌های تولید آن‌ها، در حالی که عرضه پول به تقاضا واکنش نشان می‌دهد تعیین می‌شود. در چنین شرایطی، افزایش هزینه‌ها ممکن است یک فشار تورمی ایجاد کند و به واسطه عملیات «مارپیچ قیمت-دستمزد» به طور پیوسته باقی بماند. فرض بر این است که دریافت‌کنندگان دستمزد و سود (غافل از سایر گروه‌ها در اقتصاد) به درآمدها تمایل پیدا می‌کنند و به ارزش کل تولید خود در اشتغال کامل می‌افزایند. بنابراین یک یا هر دو گروه دستمزدبگیران و کارفرمایان باید در هر دوره زمانی ناراضی باقی بمانند. دستمزدبگیران در صورتی که ناراضی باشند، درخواست افزایش دستمزد می‌کنند. بخشی از این تقاضا در فرآیند چانه‌زنی توسط کارفرمایان به قیمت کسب سود بیشتر واگذار می‌شود و بعداً کارفرمایان قیمت‌ها را برای انعکاس هزینه بالاتر افزایش خواهند داد و هنگامی که با افزایش قیمت‌ها سود نیز ترمیم می‌شود باعث کاهش درآمدهای واقعی دستمزدبگیران خواهد شد و زمینه‌های لازم جهت تقاضا برای دستمزد بیشتر را ایجاد می‌کنند. اگر عرضه پول ثابت باقی بماند، این فرآیند منجر به افزایش استحکام پولی می‌شود و برای تأمین مالی افزایش در دستمزدها و خرید کالاها که قیمت آنها افزایش خواهد یافت مشکلاتی به طور فزآینده به وجود خواهد آمد. و یا ممکن است که تولید و توزیع را به طور کلی تأمین مالی نماید اگرچه همان‌گونه که پیش از این نیز توضیح داده شد شرایطی به وجود می‌‌آید که در آن، سرعت گردش پول به طور ناگهانی افزایش یابد و حجم پول را نیز بالا ببرد. در عمل و در چنین شرایطی، عرضه پول به تقاضا واکنش نشان می‌دهد که بخشی از این به خاطر آن است که مقامات پولی در صورت افزایش بسیار زیاد نرخ بهره در اثر استحکام پولی تمایلی به ملاحظه به‌هم‌خوردگی بازارهای سرمایه ندارند تا به اجبار همراه با آن حرکت کنند.

عوامل ایجاد تورم ناشی از فشار هزینه

همان‌گونه پیش از این نیز اظهار شده بود، افزایش در هزینه کالاهای نهاده‌ای مورد استفاده در تولید نظیر مواد خام، یکی از عوامل ایجاد تورم ناشی از فشار هزینه است. به عنوان مثال، اگر شرکت‌ها از مس در فرآیند ساخت استفاده کنند و قیمت فلزات نیز به یکباره افزایش یابد، شرکت‌ها ممکن است این افزایش را به مشتریان خودشان منتقل کنند. افزایش هزینه‌های نیروی ‌کار می‌تواند تورم ناشی از فشار هزینه را بالا ببرد نظیر وقتی که دستمزد اجباری برای افراد شاغل در تولید به واسطه افزایش حداقل دستمزد به ازاء هر کارگر افزایش یابد. اعتصاب کارگران به بهانه کاهش مذاکرات براساس قرارداد ممکن است منجر به کاهش در تولید شود و در نتیجه قیمت‌های بالاتر برای محصول را در پی داشته باشد.

عوامل غیرمنتظره تورم ناشی از فشار هزینه اغلب در اثر بلایای طبیعی همچون سیل‌، زمین‌لرزه، آتش‌سوزی یا طوفان می‌باشد. اگر بلای طبیعی  خسارات غیرمنتظره به تجهیزات تولید وارد کند، انحراف نسبی یا خاموشی و توقف در زنجیره تولید را به دنبال خواهد داشت و احتمالاً منجر به هزینه‌های بالاتر تولید خواهد شد. در چنین شرایطی ممکن است شرکت هیچ چاره‌ای جز افزایش قیمت‌‌ها در راستای جبران زیان‌های ناشی از بلای طبیعی نداشته باشد. البته همه بلایای طبیعی منجر به هزینه‌های تولید بیشتر نمی‌شوند و در نتیجه باعث ایجاد تورم ناشی از فشار هزینه نیز نخواهند شد. سایر رویدادها ممکن است به گونه‌ای دیگر منجر به افزایش هزینه‌های تولید شوند مانند تغییر ناگهانی در دولت که این کار توانایی کشور را در حفظ سطح ستانده قبلی تحت تاثیر قرار می‌دهد. البته افزایش هزینه‌های تولید در اثر کارکرد دولت اغلب در کشورهای در حال توسعه دیده می‌شود.

همان گونه که معمولاً انتظار می‌رود قوانین دولتی و تغییرات در مقررات جاری، ممکن است باعث افزایش هزینه‌ کسب و کارها شود زیرا هیچ راهی برای جبران افزایش هزینه‌های مرتبط با آن وجود ندارد. به عنوان مثال، ممکن است دولت با اجباری کردن خدمات بهداشتی باعث افزایش هزینه شاغلین یا نیروی‌کار شود.

نقدهایی بر تورم ناشی از فشار هزینه

در نقطه مقابل دیدگاه تورم ناشی از فشار هزینه، نظریه پولی تغییرات قیمت استاندارد قرار دارد. این نظریه با توجه به شرایط پولی بنیادین، نشان‌دهنده جابجایی در عرضه و تقاضای پول می‌باشد که برخلاف نظریه تورم ناشی از فشار هزینه است. تئوری مقداری پول،‌ نظریه‌ای مبتنی بر ارتباط علّی بین عرضه پول و سطح قیمت‌ها است. این نظریه بر مبنای رابطه مبادله بنا شده و بیان می‌دارد که میزان پول در گردش در یک دوره معین معادل با سطح قیمت کالاها و خدمات فروش‌رفته است. عرضه پول (M) ضربدر سرعت گردش پول (V)برابر است با سطح قیمت (P) ضربدر حجم مبادلات کالاها و خدمات (T)یعنی (M•V = P•T) تئوری مقداری پول، یک مفهوم اقتصادی است که به موجب آن عرضه پول بر فعالیت‌های اقتصادی و نرخ تورم به طور معنی‌دار اثرگذار می‌باشد. نظریه‌پردازان پولی سنتی همواره با دیدگاه تورم ناشی از فشار هزینه مشکل داشتند. به عقیده آن‌ها، تورم ناشی از فشار هزینه در بهترین شرایط قیمت‌های نسبی را بیان می‌کند، اما نمی‌تواند رفتار سطح عمومی قیمت‌ها را توصیف کند.

نمونه‌ای از تورم ناشی از فشار هزینه

سازمان کشورهای صادرکننده نفت (OPEC) کارتلی شامل ۱۴ کشور عضو است که در زمینه تولید و صادرات نفت فعالیت می‌کنند. در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، به واسطه رویدادهای ژئوپولتیکی، اوپک تحریم نفتی بر ایالات متحده و سایر کشورها را اعمال کرد. اوپک صادرات نفتی را به کشورهای هدف ممنوع و همچنین کاهش تولید نفت را تحمیل کرد. آن چه در ادامه اتفاق افتاد، شوک عرضه بود که چهار برابر شدن قیمت نفت از حدود ۳ دلار به ۱۲ دلار به ازاء هر بشکه را رقم زد. تورم ناشی از فشار هزینه به دنبال این رویداد، به این دلیل که هیچ افزایشی در تقاضا برای کالاها به وجود نیامد، به وقوع پیوست. به عبارتی اثر کاهش عرضه، منجر به افزایش قیمت‌های گاز همراه با هزینه‌های تولید بالاتر برای شرکت‌هایی شد که پیش از این نیز از محصولات نفتی استفاده می‌کردند.

جستارهای وابسته

  • تورم ناشی از فشار تقاضا
  • نظریه مقداری پول
  • تورم
  • شاخص قیمت

پانویس/ پاورقی

منابع

  • Schwarzer, J. A. (2018). Retrospectives: Cost-Push and Demand-Pull Inflation: Milton Friedman and the" Cruel Dilemma". Journal of economic perspectives, 32(1), 195-210.
  • Humphrey, T. M. (1998). Historical origins of the cost-push fallacy. FRB Richmond Economic Quarterly, 84(3), 53-74.
  • Kenton, Will. "Cost-Push Inflation". Investopedia. Retrieved 2019-02-25.

پیوند به بیرون

الگوهای ناوبری

رده