قاعده استیمان (Istiman rule)
قاعده استیمان یکی از قواعد فقهی مشهور و بلکه اجماعی است و به معنای عدم ضمان امین مگر در صورت تعدی و تفریط میباشد. به بیان دیگر طبق قاعدۀ استيمان امين تا زمانى كه مرتكب تعدّى يا تفريط نشده باشد، ضامن تلف يا نقص مالى كه در تصرف دارد نيست.
- قاعده عدم ضمان الأمين إلّا مع التعدي و التفريط و هي من القواعد الفقهية المشهورة بل المجمع عليها؛ إذ لم ينقل من أحد الخلاف، و لا حاجة في إثباتها إلى إقامة الدليل على عدم الضمان، بل يكفي عدم ثبوت الدليل على الضّمان.
- قاعدة عدم ضمان الأمين و من جملة القواعد الفقهيّة المشهورة ؛ عدم ضمان الأمين إلاّ مع التعدّي و التفريط.
- منبع اول: قاعده استیمان به معنای عدم ضمان امین مگر در صورت تعدی و تفریط است. این قاعده یکی از قواعد فقهی مشهور و بلکه اجماعی است؛ زیرا خلاف این قاعده از هیچ فقیهی نقل نشده است. برای اثبات این قاعده، نیاز نیست که دلیل بر عدم ضمان اقامه شود، بلکه همین که دلیلی بر ضمان وجود ندارد، کافی است.
- منبع دوم: قاعده استیمان ازجمله قواعد مشهور فقهی است که به عدم ضمان امین، مگر در صورت تعدی یا تفریط اشاره دارد.
- فاضل موحدی لنکرانی، محمد.(۱۳۸۳). القواعد الفقهیة. قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار علیهم السلام.
- بجنوردی، حسن.(۱۳۷۷). القواعد الفقهیة ، جلد2 . قم: نشر الهادی.
- تعریف فارسی اول: قاعدۀ استيمان، قاعدۀ ياد شده كه صورت كامل آن(عدمُ ضَمانِ الأمين إلا مَعَ التَّعدى او التَّفريط)است، از مشهورترين و مهمترين قواعد فقهى به شمار رفته و عبارت است از ضامن نبودن امين نسبت به مال امانتى كه تلف شده يا دچار نقص گشته است.
- تعریف فارسی دوم: طبق قاعدۀ استيمان امين تا زمانى كه مرتكب تعدّى يا تفريط نشده، ضامن تلف يا نقص مالى كه در تصرف دارد نيست؛ چه آن كه آن مال با امانت مالكى در دست امين باشد (يعنى با اذن و رضاى مالك باشد مثل: يد مستعير، مستأجر و مرتهن) يا امانت شرعى مانند: يد ولى، وصى يا حاكم نسبت به اموالى كه در تصرف و تحت يد آنهاست. بنابراين يكى از عوامل رفع ضمان، استيمان شخص است.
۱. آدرس منبع فارسی اول: حضرت آیت الله هاشمی شاهرودی، محمود.(۱۳۸۲) فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج6.قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت. ۲. آدرس منبع فارسی دوم: قاسمی، محمد علی. (۱۳۹۵). دانشنامه فقه پزشکی، جلد ۱. قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)
این متن یک نوشتار تعریف است.