بیکاری (Unemployment)
مفهوم:
والد:
بعد:
فرزند:
حتی با وجود طبقه بندی «خارج از نیروی کار»، هنوز هم افرادی هستند که در طبقهبندی شاغل، بیکار یا خارج از نیروی کار، بر چسب اشتباه خورده اند. افرادی وجود دارند که دارای مشاغل پارهوقت یا موقت بوده و به دنبال شغل دائم و تماموقت میباشند و از آنها با عنوان شاغل یاد میشود ولی این گروه از افراد ممکن است بر خلاف میل باطنی یا به خاطر نیاز مبرم به یک شغل در آن شغل مشغول به کار شده اند و شغل دلخواه خود را پیدا نکرده اند. به علاوه، افرادی وجود دارند که نیمه بیکار محسوب می شوند. این موضوع شامل افرادی میشود که برای یک نوع یا سطح از کار تربیت شده و مهارت پیدا کردهاند ولی به نسبت مهارتشان در مشاغل کمدرآمدی به کار مشغول هستند یا در شغلی هستند که استفاده ای از مهارتهای خاص آنها نمی شود. به این نوع از بیکاری، بیکاری پنهان گفته می شود که با وجود آن که در آمارها منعکس نمی شود، اما افراد مشغول به کار در چنین مشاغلی، خود را شاغل واقعی تلقی نمی کنند.
افراد بیکار اشخاصی هستند که در سن کار بوده و الف- در دوره مرجع بدون شغل بوده یعنی در اشتغال درآمد زا نبوده یا خود اشتغالی نداشته اند؛ ب- در حال حاضر آماده کار بوده یعنی در طی دوره مرجع آماده اشتغال در ازای دریافت پول یا مهیای خود اشتغالی هستند؛ و ج- جویای کار هستند یعنی اخیرا در یک دوره مشخص گامهای مشخصی در جستجوی اشتغال دارای پرداختی یا خود اشتغالی برداشته اند. افرادی که مأیوس می شوند و دیگر به شکل فعال در جستجوی کار نیستند، حتی اگر باز هم خواهان کار باشند، در زمره افراد بیکار به حساب نمی-آیند.
بیکاری در کنار تورم، رشد اقتصادی، نرخ بهره، نرخ ارز، سیاست اقتصادی و چرخه های تجاری از مهم ترین مباحث و مفاهیم مطرح در اقتصاد کلان هستند. در ادبیات اقتصادی، مفهوم بیکاری به عنوان یکی از مهم-ترین معضلات مبتلا به هر کشوری، از جنبه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال، تعاریف مختلفی از نرخ بیکاری در جوامع مختلف ارائه می شود به طوری که دفتر آمار کار ایالات متحده در هنگام محاسبه نرخ بیکاری از شش معیار استفاده میکند که متفاوت از تعریفی است که مرکز آمار ایران برای محاسبه نرخ بیکاری به آن استناد می کند. علاوه بر تعریف بیکاری و طبقه بندی آن به انواعی از جمله نرخ بیکاری طبیعی، اصطکاکی، پنهان و نظایر آن، مدل ها و نظریه هایی در اقتصاد هستند که فارغ از تعریف بیکاری به عوامل موجد آن یا رابطه آن با سایر متغیر های اقتصادی می پردازند. از جمله نظریه های مربوط به بیکاری می توان به منحنی فیلیپس، مدل دستمزد کارایی و مدل کارگران درونی و بیرونی اشاره کرد.
محتویات
تعاریف و نحوه اندازه گیری بیکاری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سازمان بین المللی کار(ILO [۱]) افراد بیکار را به عنوان اشخاصی تعریف می کند که در سن کار بوده و الف- در دوره مرجع بدون شغل بوده یعنی در اشتغال درآمد زا نبوده یا خود اشتغالی نداشته اند؛ ب- در حال حاضر آماده کار بوده یعنی در طی دوره مرجع آماده اشتغال در ازای دریافت پول یا مهیای خود اشتغالی هستند؛ و ج- جویای کار هستند یعنی اخیرا در یک دوره مشخص گامهای مشخصی در جستجوی اشتغال دارای پرداختی یا خود اشتغالی برداشته اند. مشکل اصلی این تعریف آن است که افرادی که مأیوس می شوند و دیگر به شکل فعال در جستجوی کار نیستند، حتی اگر باز هم خواهان کار باشند، دیگر در زمره افراد بیکار به حساب نمی آیند.
بنابر این مجبوریم از نرخ جایگزینی که توسط دفتر آمار کار [۲] محاسبه شده است، استفاده کنیم. دفتر آمار کار ایالات متحده در هنگام محاسبه نرخ بیکاری از شش معیار استفاده میکند. آنها نمودهای مختلف بیکاری را مورد محاسبه قرار میدهند. این معیارها عبارتند از:
U1: درصد نیروی کار بیکار به مدت ۱۵ هفته یا بیشتر.
U2: درصد نیروی کاری که شغل خود را از دست دادهاند یا شغل موقت خود را به اتمام رساندهاند.
U3: نرخ بیکاری رسمی که زمانی اتفاق میافتد که افراد بدون شغل بوده و به طور فعال در طی چهار هفته گذشته در جستجوی شغل بودهاند.
U4: افرادی که در بخش قبل توضیح داده شد به علاوه «افراد بیانگیزه» که افرادی هستند که جستجوی شغل را متوقف کردند زیرا شرایط اقتصادی موجود، آنها را به این تصور واداشته است که هیچ شغلی برای آنها وجود ندارد.
U5: افراد توصیفشده در بخش قبل، به علاوه «افرادی که در طی 12 ماه گذشته در جستجوی کار بوده ولی در 4 هفته گذشته دنبال کار نگشته اند» و «افرادی که در شغل خود بلا تکلیف هستند» یا افرادی که تمایل و توانایی کارکردن را دارند اما اخیراً جویای کار نبودهاند.
U6: افرادی که در بخش قبل توصیف شدند به علاوه افراد شاغل به صورت پارهوقت که خواهان کارکردن به صورت تماموقت بودهاند اما به واسطه دلایل اقتصادی امکان آن را نداشته و لذا اساساً نیمهوقت به حساب میآیند.
بیکاری پنهان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حتی با وجود طبقه بندی «خارج از نیروی کار»، هنوز هم افرادی هستند که در طبقهبندی شاغل، بیکار یا خارج از نیروی کار، بر چسب اشتباه خورده اند. افرادی وجود دارند که دارای مشاغل پارهوقت یا موقت بوده و به دنبال شغل دائم و تماموقت میباشند و از آنها با عنوان شاغل یاد میشود ولی این گروه از افراد ممکن است بر خلاف میل باطنی یا به خاطر نیاز مبرم به یک شغل در آن شغل مشغول به کار شده اند و شغل دلخواه خود را پیدا نکرده اند. به علاوه، افرادی وجود دارند که نیمه بیکار محسوب می شوند. این موضوع شامل افرادی میشود که برای یک نوع یا سطح از کار تربیت شده و مهارت پیدا کردهاند ولی به نسبت مهارتشان در مشاغل کمدرآمدی به کار مشغول هستند یا در شغلی هستند که استفاده ای از مهارتهای خاص آنها نمی شود.
بیکاری طبیعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
میلتون فریدمن، در سخنرانی معروف در انجمن اقتصاد آمریکا در سال ۱۹۶۷ بر عبارت «نرخ بیکاری طبیعی» تأکید کرد تا به نرخی اشاره کند که از تعادل اشتغال کامل به دست میآید و این نرخ در وضعیتی رخ میدهد که شرایط اقتصاد کلان نه با مازاد تقاضا و نه با مازاد عرضه نیروی کار مواجه است. بیکاری طبیعی از دو بخش تشکیل میشود، بیکاری اصطکاکی و بیکاری ساختاری.
بیکاری اصطکاکی زمانی اتفاق میافتد که کارگران شغل قبلی خود را ترک کرده، اما هنوز شغل جدیدی پیدا نکردهاند. بیکاری اصطکاکی مسأله ای کوتاهمدت بوده و بخشی طبیعی از فرآیند جستجو برای شغل به حساب میآید. در حقیقت، بیکاری اصطکاکی برای اقتصاد مفید است چون به کارگران امکان میدهد تا به مشاغلی بپیوندند که در آن بیشتر مولد بوده و یا بهرهوری بالاتری خواهند داشت. بیکاری اصطکاکی ذاتاً چیز بدی نیست. از جانب هر دو طرف کارفرما و افراد جویای شغل، مدت زمانی طول میکشد تا گشایشی برای استخدام در یک شغل مناسب اتفاق بیافتد.
بیکاری ساختاری زمانی رخ میدهد که مهارتها و سایر ویژگیهای افراد بیکار با نیازها و الزامات مشاغل موجود همخوانی ندارد. تغییر تکنولوژی و تحولات ساختاری در اقتصاد اغلب منجر به تغییر ترکیب مهارتهای لازم برای فرصت های شغلی می شود. اگر نیروی کار همسو و همجهت با این تحولات حرکت نکند، آنگاه بیکاری ساختاری محتملالوقوع خواهد بود.
بیکاری ادواری یا سیکلی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تفاوت میان نرخ واقعی و نرخ طبیعی بیکاری را اغلب بیکاری ادواری یا سیکلی می نامند. این نوع بیکاری به واسطه وضعیت انقباض چرخههای تجاری حادث میشود و زمانی اتفاق میافتد که تقاضا برای کالاها و خدمات به طور چشمگیری کاهش می یابد و کسب و کارهای مختلف را وادار میکند تا تعداد قابل توجهی از کارگران را با هدف کاهش هزینهها از کار بیکار کنند.
نظریههای بیکاری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
منحنی فیلیپس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
منحنی فیلیپس یک مدل اقتصادی تک معادلهای است که رابطه معکوس کوتاهمدت بین نرخهای بیکاری و نرخهای متناظر با افزایش دستمزدها (یا قیمتها) را که در یک اقتصاد حاصل میشود، نشان میدهد. به تعبیر ساده میتوان گفت که نرخ بیکاری پایینتر در یک اقتصاد با نرخ بالاتر افزایش دستمزد، همحرکتی دارد. در حالی که بده- بستان کوتاهمدتی بین بیکاری و تورم وجود دارد، اما در بلندمدت چنین رابطهای مشاهده نشده است. در سالهای 1967 و 1968، میلتون فریدمن [۳]و ادموند فلپس مدعی شدند که منحنی فیلیپس تنها در کوتاهمدت کاربرد داشته و سیاستهای تورمی در بلندمدت، بیکاری را کاهش نمیدهند. منحنی فیلیپس در بلندمدت در سطح نرخ بیکاری طبیعی به صورت یک خط عمودی دیده میشود به طوری که نرخ تورم بر بیکاری اثری ندارد.
مدل دستمزد کارایی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مدلهای دستمزد کارایی که در آنها گفته می شود بنگاهها پرداخت دستمزدهایی بالاتر از دستمزد نگهدارنده کارگران را سودآور می دانند، توضیح محتملی را برای بیکاری ارائه می کنند. چون به کارگران بالاتر از دستمزد تعادلی پرداخت می شود پس ممکن است بیکاری به وجود آید. بنابراین، دستمزدهای کارایی بر خلاف تئوری هایی که بر مداخله دولت تاکید می کنند، در تبیین بیکاری به شکست بازار اشاره دارند.
مدل کارگران درونی و بیرونی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نظریه کارگران درونی و بیرونی، نظریه ای در اقتصاد نیروی کار است که توضیح میدهد چگونه رفتار بنگاه، رفاه ملی و مذاکرات در خصوص دستمزد تحت تأثیر گروهی هستند که در موقعیت ممتازتری قرار دارند. کارگران درونی افرادی هستند که توسط بنگاه استخدام میشوند و کارفرمایان افرادی هستند که بر سر دستمزد چانهزنی میکنند. از آنجا که کارگران درونی از پیش در استخدام هستند، در موقعیت قدرت بوده و در نهایت علاقه ای به افزایش تعداد مشاغل موجود برای آنهایی که پیش از این استخدام نشده اند، ندارند. به عبارت دیگر، به جای این که با پایین نگه داشتن دستمزدها به دنبال افزایش تعداد شغلها و ایجاد اشتغال برای کارگران بیرونی باشند، به دنبال حداکثر کردن دستمزدهای خودشان هستند. بنگاهها به خاطر هزینه بالای جایگزینی کارگران درونی، انگیزه ای قوی برای چانه زنی با آنها دارند. این هزینه که موسوم به هزینه تغییر در تعداد کارکنان است، شامل هزینه پرداختی بابت انفصال از خدمت، مخارج فرآیند استخدامهای جدید و آموزشهای ویژه مختص هر بنگاه است. به خاطر این که نرخ بیکاری هیچ وزنی در انحصار اتحادیه کارگران و کارفرمایان در تعیین دستمزد ندارد، نرخ طبیعی بیکاری با افزایش نرخ واقعی بیکاری بالا میرود.
بیکاری در ایران[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنا به تعريف مركز آمار ايران جمعيت فعال اقتصادي تمام افراد بزرگ تر از 10 سال را در بر مي گيرد كه در هفته قبل از آمارگيري در توليد كالا و خدمات مشاركت داشته (شاغل) و يا با وجود قابليت مشاركت، مشاركت نداشته اند. افراد شاغل طبق تعريف بخشي از جمعيت فعال اند كه در هفته آمارگيري، حداقل يك ساعت كار كرده اند. افراد بيكار نيز بخشي از جمعيت فعال مي باشند كه در هفته آمارگيري با وجود آمادگي براي انجام كار و جستجوي كار، فاقد كار مي باشند. بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس مهمترین چالشهای بازار کار و بیکاری در ایران را میتواند موارد زیر دانست:
- اشتغال ناقص
- عدم توازن منطقهاي بيكاري
- بيكاري پنهان
- عدم تطابق شغلي
- پايين بودن نرخ مشاركت
- افزايش ميانگين سني جمعيت شاغل
- Johnson, G. E., & Layard, P. R. G. (1986). The natural rate of unemployment: explanation and policy. Handbook of labor economics, 2, 921-999.
- Lindbeck, A., & Snower, D. J. (1984). Involuntary Employment as an Insider-Outsider Dilemma. IIES.
- Lindbeck, A. (1993). Unemployment and macroeconomics (Vol. 3). MIT Press.
- Mankiw, N. G., & Taylor, M. P. (2014). Macroeconomics. European Edition.
- Parker, J. (2010). Economics 314 Coursebook. Viewed on January, 15, 2013.
- مرکز پژوهشهای مجلس (۱۳۹۶) آسيبشناسي سياستها و مقررات بازار كار ايران، شماره مسلسل: 516.